خزان آرزوها

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس
خزان آرزوها

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

مگه قرار نبود

مگه قرار نبود که چشمات رو از یاد ببرم بهم بگو چرا هنوز ، از همیشه عاشقترم مگه قرار نبود برام مثل غریبه ها بشی مگه نخواستی که بری از دل من جدا بشی مگه قرار نبود دیگه ، فکرمو درگیر نکنی دیگه به چشمای سیات ، چشمامو زنجیر نکنی مگه قرار نبود که این فاصله طولانی بشه دریای عشق من و تو ، یک شبه ، طوفانی بشه پس چرا اشتیاق من از هر زمانی بیشتره
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد