حالا که وقت دل خوشیم بود رفتی وگریه هام بی اثر بود
اما خداییش بدجوری دلمو شکستی اشکامو دیدی ولی رفتیو دل نبستی
بهش بگید اسمون عشقمون تیره و تاره
اما خیلی وقته که نای باریدن نداره
بهش بگید گلای باغچه بهونشو میگرن همشون پژمرده شدن دارن می میرن
بهش بگید هنوز بوش توی خونه پیچیده اون وقتا هم نمیدونست که دلم براش می میره
بهش بگید با رفتنش دلمو سوزونده اخه مهرش بد جوری توی دلم مونده
یه روزی عاشقش بودم چه روزای رو سر کردم با هام غریبه بود اما گذشتو عاشقش کردم
ما دوتا هم نفس بودیم قسم به قطره اشکا مون
اما قسمت نشد باشیم حا لا خالی دستامون
منم عاشق ترین بودم تو چشماش عشق رو میخوندم
یه عمری زربه ها خوردم ولی بازم پیشش موندم
مادو تا جفت هم بودیم
رو عشق هم قسم خوردیم
اما رفت از پیشم انگار منو دل هر دو مون مردیم
منو دل هر دو مون مردیم............
آرزو
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 04:52 ب.ظ
دو سه روزیه یه حسی دارم انگار دو باره به دنیا اومدم احساس میکنم دوباره دارم جوانه میزنم انگار که توی دلم بهارر اومده امید وارم که مرگ غمهام باشه شاید هم به خاطر جوابی که فکر کنم مثبت باشه
نمیدونم ولی هرچی که هست خیلی احساس خوبیه
ولی این رو هم میگم خدایا کمکم کن جواب مثبت باشه........:-)
آرزو
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 03:03 ب.ظ
باید از این شهر برم اینجا شهر غمه
به هر کسی رسیدم مادر دلش از سنگه
ازاین شهر باید برم
غروبش سنگین
اتش به باره به این شهر چقدر دلتنگه
مادر پیر عزیزم گریه نکن دلم پر از غمه
خدا شهر کردستان افتاده یادم خدا اینجا کسی ندارم برسی به دادم
الان که دارم میمیرم چه کسی خبر بده به مادرم
وقت مردم اگر کناری تن سردم را به کردستان بسپارید
با دل سوزی بنویسید با لای مزارم تا مزم همه بدانند غربت کرد خوارم
اما نه باید برم از اینجا به جای برم از خاطره هام دور باشه
به جای که نگاه کردم اون لحظه ها رو یادم نیاره باید برم به
ادامه مطلب ...
آرزو
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 09:53 ب.ظ