خزان آرزوها

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس
خزان آرزوها

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

فقط باش....!

همین که هستی کافیست....! دورازمن.....! بدون من.......! چه فرقی می کند؟؟؟؟؟ گل میخری!!خوب است!! برای من نیست؟! نباشد!!!!! همین که رختمان زیریک افتاب خشک می شودکافیست... دلخوشم به این حماقط شیرین

مگه قرار نبود

مگه قرار نبود که چشمات رو از یاد ببرم بهم بگو چرا هنوز ، از همیشه عاشقترم مگه قرار نبود برام مثل غریبه ها بشی مگه نخواستی که بری از دل من جدا بشی مگه قرار نبود دیگه ، فکرمو درگیر نکنی دیگه به چشمای سیات ، چشمامو زنجیر نکنی مگه قرار نبود که این فاصله طولانی بشه دریای عشق من و تو ، یک شبه ، طوفانی بشه پس چرا اشتیاق من از هر زمانی بیشتره

کودکی هایم کاش برگردد

کودکی ها شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز و سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود برگ دفتر ها به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی با پا روی برگ همکلاسیهای من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید همکلاسیهای درد و رنج و کار بچه های جامه های وصله دار بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود کاش می شد باز کوچک می شدیم لا اقل یک روز کودک می شدیم یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش ای معلم نام و هم یادت به خیر یاد درس آب و بابایت به خیر ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن

یادمان باشد

یادمان باشد که : دیگری راه می رود ، خودش سایه ای ندارد . یادمان باشد که :هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را . یادمان باشد که :زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است . یادمان باشد که :در حرکت همیشه افق های تازه هست . یادمان باشد که :دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران ! تعریف کنم . یادمان باشد که :آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند . یادمان باشد که :حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند ، یادمان باشد که که دلی نو بخرم . یادمان باشد که :فرار راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی . یادمان باشد که :باور هایم شاید دروغ باشند . یادمان باشد که :لبخندمرا توى آیینه جا نگذارم . یادمان باشد که :آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته اند و او را راه می برند . یادمان باشد که :لزومی ندارد همانقدرکهتو برای من عزیزی ، من هم برایت عزیز باشم . یادمان باشد که :محبتی که به دیگری می کنم ارضای نیاز به نمایش گذاشتن مهر خودم نباشد . یادمان باشد که :برای دیدن باید نگاه کرد ، نه نگاه ! یادمان باشد که :اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید . یادمان باشد که :دلخوشی ها هیچکدام ماندگار نیستند . یادمان باشد که :تا وقتی اوضاعبدترنشده ! یعنی همه چیز رو به راه است . یادمان باشد که :هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها . یادمان باشد که :آرامشجایی فراتر از ما نیست . یادمان باشد که :من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهائیم . یادمان باشد که :برای پاسخ دادن به احمق ، باید احمق بود ! یادمان باشد که :در خسته ترین ثانیههایعمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست! یادمان باشد که :لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم . یادمان باشد که :سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته اند ، هرکسی سهم خودش را می آفریند . یادمان باشد که :آن هنگام که از دست دادن عادت می شود، به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست . یادمان باشد که :پیش ترها چیز هایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند . یادمان باشد که :آنچه امروز برایم مهم است ، فردا نخواهد بود . یادمان باشد که :نیازمند کمک اند آنها که منتظر کمکشان نشسته ایم . یادمان باشد که :من » از این به بعد « هستم ، نه » تا به حال « . یادمان باشد که :هرگر به تمامی نا امید نمی شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی . یادمان باشد که :غیر قابل تحمل وجود ندارد . یادمان باشد که :گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش را خوشحال نشان بدهد . یادمان باشد که :خوبی آنچه که ندارم اینست که نگران از دست دادن اش نخواهم بود . یادمان باشد که :با یک نگاه هم ممکن است بشکنند دل های نازک . یادمان باشد که :بجز خاطره ای هیچ نمی ماند . یادمان باشد که :وظیفه ی من اینست: »حمل باری که خودم هستم« تا آخر راه . یادمان باشد که :منتظر ِ تنها یک جرقه است ، انبار مهمات . یادمان باشد که :کار رهگذر عبور است ، گاهی بر می گردد ، گاهی نه . یادمان باشد که :در هر یقینی می توان شک کرد و این تکاپوی خرد است . یادمان باشد که :همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است . یادمان باشد که :امید ، خوشبختانه از دست دادنی نیست . یادمان باشد که :به جستجوى راه باشم ، نه همراه . یادمان باشد که :هوشیاری یعنی

دلواپسی

شکستم اگه تنها و غریبــم ، چشم به راه تـــو نشستم اگه خندیدی به حرفام ، اگه پاسُخی ندادم منُ این حس عجیبم ، تو سوالی یا که جوابم ؟ خاطره هایی که بدون تو میمیرن همون شبهایی که بهونت رو می گیرن ببین چــه آسون زدی قلبمو شکستی بگــو هنوزم چشم به راه من نشستی