خزان آرزوها

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس
خزان آرزوها

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

فردا

اگه یادت بیاد فردا روز اشنای ما بود میان ان همه غوغا که ان روز بود فقط چشمام داشت تورو تعقیب می کرد به هر حال دیگه گذشت ...... امیدوارم فردا که این خاطره را به یاد اوردی سهم من از این خاطره یک یادت بخیر ساده باشد .

حسرت روزای با تو بودن

وقتی که چشمان تورا میبینم درد و اندوه خود را فراموش میکنم و چون ترا میبوسم حس میکنم که به کلی شفا یافته ام اگر سر خود را به سینه ی تو بگذارم نشاطی آسمانی بر فراز سرم پرواز میکند با این همه اگر بگویی ترا دوست دارم خواهم گریست

چرا............

میگن پشت سر مسافرآب بریزی برمیگردهاشک که از آب زلالتره چرا مسافر من بر نمیگرده...

تهایی که هیچ وقت پایان نداره

چقدر سخته خرد شدن ذره ذره غرورتو به چشم ببینی...ببینی که چه جوری داره لهت میکنه عشقش چقدر سخته اشتباهو همیشه اون بکنه اما از ترس از دست دادنش همیشه این تویی که معذرت میخوای... چقدر سخته که بشکنن دلتو و حتی دیگهیه بار واسه دلداری هم پیشت نیان. چقدرسخته اونی که همیشه به تو میگفت دوست داره و جز تو با هیشکی نیست تو روت وایسه بگه آره من میخوامش...!! چقدرسخته که نخونه از تو نگات عشق پنهونی که دلتو آتیش زده رو... چقدرسخته ازش بخوای بمونه پیشت امابا یه فریاد بگه دیگه همه چی تموم شده... چقدر سخته جلوی چشایی که یه عمر عاشقیتو به رخشون میکشیدی بهت بگه برو گمشو... چقدرسخته که با همه این حرفا وقتی میبینیش بازم بندبند بدنت به لرزه بیفته،بازم دلت میخواد برگرده و تو یه دل سیر نگاهش کنی. چقدرسخته اون دوستایی که یه عمر دم ازرفاقت و عشق میزدن خیلی راحت پاشونو بذارن رو اون دوستی ها وتنها عشقتو ازت بگیرن. چقدرسخته که همش تو اتاقت تنها باشی...یه نگا به در یکی به پنجره بخوای فکر رهایی بکنی از این دنیای نامرد...! چقدر سخته تنها باشی تنهای تنها و یادت بیاد اون روزایی که دورت پر بود از دوستایی که برات پرپر میزدن. چقدرسخته تو تنها باشی اتاق... نه تنها نه، تو و گریه گریه با طعم هق هق زدن های غریب،گریه با طعم گله از اونی که یه عمر میگفت دوست داره... گریه با طعم نامردی صمیمی ترین دوستت... وسط گریه ها گوشیتو برداری و بخونی تمام اس ام اس هاشونو که گفتن تنهات نمیذارن... دوباره گریه... یهو اس ام اس بیاد از طرف همبازی بچگیت،اونی که عمریه رابطتون دیگه خوب نیست که توش نوشته: دل فرشته کوچولوها مث الماسه،هرکی بشکنش باید بدجور تقاص پس بدهکی دلتو شکسته فرشته کوچولوی من؟،یکی اینجاست که طاقت اشکاتو نداره،گریه نکن که گریه میکنما... وسط گریه با پشت دست اشکاتو پاک کنی.پاک کنی و بخندی... اما چه خنده ای؟ به فول شاعر: خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است،کارم از گریه گذشته است به آن میخندم. خد جون بخدا اگه خودکشی گناه نبود من الان اینجا نبودم. چشاتو میبندی...اما چرا اشکات تمومی نداره؟ چشامو میبندم،دوباره منم و تنهایی و اتاقم خدا چرا من اینجوری ام؟ چرا نمیتونم کینه ای باشم؟ چرا زود میبخشم اونایی که در حقم ظلم کردنو؟ کاش نمیتونستم کسیو ببخشم. خیلی تنهام خیلی... خیلی سخته که اون با تمام حرفاش ثابت کرد دوسم داره اما بعضیا....بگذریم!! چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند و تماشای تو زیباست اگر...

بزار تو خاطراتت بمونم

من از هرچی جز تو دل بریدم تو از هرچی به جز من دل نکندی توی خوابم نمیدیدم یه روزی... به چشمای پر از اشکم بخندی نموندم تا ببینم روبه راهی... نموندی تا نبینی که خرابم غمت طوری عذابم شد که حتی قیامت با خداهم بی حسابم من اشفته با عشق تو زندم تو از عشق من دیوونه خسته سر خندیدن راز ترانه ؛اگه بغض من عاشق شکسته تو رو محض رضای هرچی عشقه منو گم کن توی تردید و ای کاش بذار سهم من غم باشه عزیزم تو با این خاطرآشفته خوش باش...