خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

بازدید همین جوری میره بالا ولی کسی نیست که کامنت بزاره

غربت من هرچی که هست از باتو بودن بهتره اخر خط زندگی این نفسای اخره وقتی دارم باهر نفس از این زمونه سیر میشم وقتی بایک زخم زبون ازین واین دلگیر میم این اخر راه دیگه باید که تنها بمیم تنها تو اوج غم تو غربت اروم بگیرم باید برم باید که بی تو بپرم اخ که چه سنگین میزنه این نفسای اخرم سکوت من نشانه رضایتم نیست میدونی گلایه هامو میتونی از توی چشمام بخونی بگو اخه جرمم چیه که باید این جوری بسوزم هیچی نگم داد نزنم لبامو رو هم بدوزم دربه در غزل فروش منم که گیتار میزنم باهر نگاه به عکست انگار من خودمو دار میزنم نفرین ادامه مطلب ...

دوباره

دوباره حس پاییز توی دلم جونه کرده دوباره کوله باری از غم توی دلم خونه کرده دوباره عشق خاموشش توی دلم شعله کرده خدا کمکم کن تا خاطره هاش رو فراموش کنم............

بهش بگید

حالا که وقت دل خوشیم بود رفتی وگریه هام بی اثر بود اما خداییش بدجوری دلمو شکستی اشکامو دیدی ولی رفتیو دل نبستی بهش بگید اسمون عشقمون تیره و تاره اما خیلی وقته که نای باریدن نداره بهش بگید گلای باغچه بهونشو میگرن همشون پژمرده شدن دارن می میرن بهش بگید هنوز بوش توی خونه پیچیده اون وقتا هم نمیدونست که دلم براش می میره بهش بگید با رفتنش دلمو سوزونده اخه مهرش بد جوری توی دلم مونده

یه روزی............

یه روزی عاشقش بودم چه روزای رو سر کردم با هام غریبه بود اما گذشتو عاشقش کردم ما دوتا هم نفس بودیم قسم به قطره اشکا مون اما قسمت نشد باشیم حا لا خالی دستامون منم عاشق ترین بودم تو چشماش عشق رو میخوندم یه عمری زربه ها خوردم ولی بازم پیشش موندم مادو تا جفت هم بودیم رو عشق هم قسم خوردیم اما رفت از پیشم انگار منو دل هر دو مون مردیم منو دل هر دو مون مردیم............