خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

چشم هایت را با زیبای همیشه به من ببخش تا بدی های دنیا را زیبا ببینم چشم های روشنت را به من ببخش تا تا تاریکی دنیا را نبینم قلب مهربانت را به من ببخش تا خانه همیشه من بماند روشنای قلبت را به من ببخش تا دور از گناه بماند من قلبم را به تو می دهم برای یادگاری تا بفهمی چقدر سخته جدایی

هر وقت که به گذشته فکر میکنم باد سرد پاییز را میبینم که برگ ارزو هایم را با خود میبرد ارزو های که به من شوق زندگی میداد اما پاییز ان را ازم گرفت چقدر سخت است که تمام امیدت رو به پایان باشد چقدر سخت است که نه راه پس داشته باشی نه پیش چقدر سخت است بعد از جدایی ببینی فقط با خدت کوله باری از خاطره ودرد داری چقدر زیباست لحظه مردن و رهایی چقدر زیباست لحظه ارامش ابدی چقدر زیباست.........

خاطره

یه شب دل تنگ تو بودم در میان خاطره ها به دنبال تو بودم خاطره ها را جست وجو کردم تا رسیدم به قصه اشنایی یادت میاد بهم گفتی بی وفای منم گفتم بی وفای توی روزای اشنایی تو به منگفتی دیونه از اون به بعد شروع شد قصه دلداری

سلام

سلام ای خوش بو ترین عطر یاس میدونستی عمریه دلم در تمناست سلام ای گل لاله میدونستی دلم برات بیقراره سلام به تو گل عقاقی میدونم از دوری عشقت در التماسی سلام غنچه زندگی میدونم ازم دل خوری واسه این دل خوری که نمیگیرم ازت نشونی تقصیر خودته تو انتخاب کردی راه جدای رو

تنهایی

زمستان را با اینکه بی تو بودم گذراندم سختی هایش را کشیدم فصل بهار اومده اما واسه من فصل غمه چون یاد تو رو تو ذهنم حک میکنه چون دلم پر از غمه دلم به شادی رو نمیاره فاصله رو ببین از جداییمون خوشحاله چون به دوستیمون حسادت میاره