خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

بالمو شکستی

هر چقد بد شدی بازم حرف رفتن نزدم تو همه اش راهتو رفتی من همه اش راه اومدم تا به سختیا رسیدیم خودتو باختی چرا اگه دوریم دغدغه ات بود دورم انداختی چرا هر کاری کردم به چشت اصلا نیومدببخش عزیزم که همین ازم بر اومد چی شد اون حس زلالت اون دل ساده و صاف لاقل دستشو ول کن جلو من بی انصاف من دلم قد یه دریاست طاقتم خیلی کم نگیر دستاشو اقلا میشم اینقد محکم تا یکی اومد سراغت دل من رو پس زدی تو کنار کشیدی اما کاشکی راه میومدی به هر دری زدم که تو اروم بگیری حالا که خوبه همه چی تو داری میری اگرچه رفتی عزیزم با عشق تازه ولیکن این در روبه تو همیشه بازه یه روزی خسته میشی از پرسه و ولگردی یا پشیمون میشی از اینکه منو ول کردی تازه خواستم پر بگیرم که شکستی بالمو
نظرات 1 + ارسال نظر
اسی چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ب.ظ

سلام دایی حسین

سلام اسی خاصی اوه کی دیتوه باره کی تر ادرسکت دانه باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد