دیگه عادت کردم چشم انتظارتپشت پنجره بسته بنشینم و چشم به دور دست بدوزم .
دیگه برام عادت شده که تو فکرم به دنبال شی مبهمی بگردم .
دیگه عادت شده در میان هزاران نفر به دنبال گم شده خودم بگردم و .....
باز هم نا کامی ...
دیگه عادت شده خورشید هم طلوع کنه و چند ساعتی در آسمان بمونه و تو بازهم نیایی و او هم از غم نبودنت غروب کنه .
دیگه برام عادت شده میان ابرها سیر کردن و به دنبال تو گشتن و باز هم ناکامی .
دیگه ناکامی عادتم شده .
دیگه جای خالیت پیش من هم به نبودنت عادت کرده .
می دونم نبودن من هم برات عادتی شده .....
حکایت ما غصه ایست دشوار و وصف نا پذیر...