چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری ست !
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست !
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است !
***
هنوز پنجره باز است
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن ترنم شیرین ٬ به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند.
***
تمام گنجشکان
که در نبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند ٬
تو را به نام صدا می کنند !
هنوز نقش تو را از فراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درخت ها ٬
لب حوض
درون آینه ی پاک آب می نگرند.
***
تو نیستی که ببینی ٬ چگونه پیچیده ست
طنین شعر نگاه تو در ترانه ی من
تو نیستی که ببینی ٬ چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من
***
چه نیمه شب ها ٬ کز پاره های ابر سپید
به روی لوح سپهر
تو را ٬ چنان که دلم خواسته ست ٬ ساختهام !
چه نیمه شب ها - وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر
به چشم هم زدنی
میان آن همه صورت ٬ تو را شناخته ام !
***
به خواب می ماند٬
تنها ٬ به خواب می ماند
چراغ ٬ آینه ٬ دیوار ٬ بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست ٬ از تو میگویم
تو نیستی که ببینی ٬ چگونه از دیوار
جواب می شنوم .
***
تو نیستی که ببینی ٬ چگونه ٬ دور از تو
به روی هر چه در ین خانه است
غبار سربی اندوه ٬ بال گسترده ست
تو نیستی که ببینی ٬ دل رمیده ی من
به جز تو ٬ یاد همه چیز را رها کردهست .