خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

به خاطر تو.......

به خاطر روى زیبای تو بود که نگاهم به روى هیچ کس خیره نماند به خاطر دستان پر مهر وگرم تو بود که دست هیچ کس را در هم نفشردم به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم به خاطر دل پاک تو بود که پاکی باران را درک نکردم به خاطر عشق بی ریای تو بود که عشق همه کس را بی ریا ندانستم به خاطر صدای دل نشین تو بود که صدای مرغ عشق را فراموش کردم به خاطر خود تو بود که این ترانه رو نوشتم فقط به خاطر تو.............
نظرات 1 + ارسال نظر
میس بهار چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ب.ظ

سلام
فضای وبت چه سنگینه!!
مرسی که سر زدی ...
...............................................
صدایم کن .
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی ست که در انتهای صمیمیت حزن می روید...

سلام ممنون از شعر خوبتون
و مرسی از این که سر زدید
باز هم سر بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد