دلم گرفته ولی نمیدونم چی بخونم از رفتنت میخونم رفتنت یک حس عجیبی داشت حسش حس پاییز بود حس جدایی از بهار زندگ حس غمگین مردن را داشت روزی که رفتی هوا ابری بود انگاری دلش به حال من می سوخت توی لحظه های رفتن تو میگفتی میرم روئیامو از نو بسازم ولی نگفتی که من بی تو هیچ روئیای ندارم دم رفتن غریبه ای گفت غصه نخور بر میگرده از اون روز که رفتی حال خوشی ندارم همش مریزم اخه دل خوشیی ندارم از اون روز این شده کارم که از جدایی بخونم با کسی نگم نخندم فقط از غم بخونم
ستاره اشکاتو پاک کن ادما وفا ندارن میرن و غم میزارن..
حس خوبی نیست...
بال دستهای کسی بودن...
وازچشمش افتادن...
سلام...
وب خوبی دارین...
خوشحال میشم بهم سربزنین...
بااااااااااااااااااااااااای
سلام نظر لطفتونه
چشم در اولین فرست
همیشه میشود از نو شروع کرد...همیشه میتوان زندگی را از نو ساخت........
فکر کنم منظورتون مریض باشه نه مریز.
حق با شماست وبم مشکل داره ٣ بار این مطلب رو نوشتم بایدم غلط املائی داشته باشم
شما ببخشید
بازم سلام..........
ممنون ازتشریف فرماییتون.......
ساغول یه کلمه آذریه...یعنی مرسی......
فعلاااااااااااا
سلام
ممنون از این که به من سر زدید
و اهنگ که گفتید ؛ اگر چیز خوبی سراغ دارید که به استایل وبم بخوره خوشحال میشم برام کدشو بفریتید
سلام خواهش میکنم چشم هر چیزی که برای وب شما خوب باشه میفرستم