خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

خزان آرزوها

عشق تو خوابی بودو بس نقش سرابی بودو بس

خدا.....

ای که سرنوشتها دردست توست ای که مرگها دردست توست غریبم در این چهار دیواری زندانیم در این چهار دیواری ای نامت ارامش دلها ای زیبا ترین حس ای خدا بیزارم از این دنیا اگر مرگ را با ایمان به من ببخشی منتظر میمانم ای یگان اسمان به سویت مرا بخوان که دلم بیقراره ازروزی که دنیای سیاه رو دیده میخواد پیش تو برگرده
نظرات 1 + ارسال نظر
Black13 چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ http://khazanearezooha.mihanblog.com/

سلام دوست عزیز
مرسی که به وبلاگ من امدی
وبلاگ قشنگی داری
من از مطلب خدا خیلی خوشم امد
موفق باشی

سلام ممنون که شما هم سر زدید باز هم سر بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد